نوشتههای پیشین
- خرداد ۱۳۹۶
- بهمن ۱۳۹۵
- اردیبهشت ۱۳۹۳
- فروردین ۱۳۹۳
- اسفند ۱۳۹۲
- بهمن ۱۳۹۲
- دی ۱۳۹۲
- آذر ۱۳۹۲
- آبان ۱۳۹۲
- مهر ۱۳۹۲
- اردیبهشت ۱۳۹۲
- بهمن ۱۳۹۱
- دی ۱۳۹۱
- آذر ۱۳۹۱
- آبان ۱۳۹۱
- مهر ۱۳۹۱
- شهریور ۱۳۹۱
- مرداد ۱۳۹۱
- تیر ۱۳۹۱
- اسفند ۱۳۹۰
- آبان ۱۳۹۰
- مهر ۱۳۹۰
- مرداد ۱۳۹۰
- تیر ۱۳۹۰
- خرداد ۱۳۹۰
- اردیبهشت ۱۳۹۰
- اسفند ۱۳۸۹
- بهمن ۱۳۸۹
- دی ۱۳۸۹
- مهر ۱۳۸۹
بایگانی برچسب: s
نجاری
امروز خاله یاسمن با یه بغل چوب و تخته و … وارد شد. از کیفش هم چند تا ژورنال میز و کتابخانه در آورد. قرار بود برای رها میز بسازیم. نمیدونم وقتی به تختههای چوبی دست میزنید و اونها رو … ادامهی خواندن
تب و محبت
تب و لرز داشتم و نرفتم رها. بچهها زنگ زدند و یکی یکی خواستند با من حرف بزنند. شیوهی خاص هرکدام برای ارتباط با معلم مریضشان برایم فوقالعاده بود. شیوهای هماهنگ با تمام حرکات و رفتارهای پیشینشان در ارتباط برقرار کردن. مسیح از … ادامهی خواندن
خانهای از سنگ و چوب و برگ
امروز توی پارک ارکیده، مهدیه و مسیح و حنانه با هم خالهبازی میکردند. خواهر و برادر بودند و برای درست کردن خونهشون، سنگ و چوب و برگ جمع میکردند. از من هم کمک خواستند و با هم شروع به ساختن … ادامهی خواندن
من و BEN 10
دستم را زیر چانهام گذاشتهام و دارم قسمت ِ نهم سریال ِ کارتونی ِ BEN 10 را تماشا میکنم (نه اینکه همهی قسمتهای قبلی را دیده باشم ها!) BEN 10 شخصیت ِ فوقالعاده محبوب ِ مسیح و به تبع او، … ادامهی خواندن
مسیح
توی یادداشتهایی که هفتههای اول از او مینوشتم، بیاعتمادیش نسبت به جهان ِ آدمبزرگها برایم خیلی برجسته بود. حس میکردم نمیخواهد نزدیک شود، یا نمیتواند آنقدر اطمینان کند که خودش را بسپارد. گاهی فکر میکردم صدایم را نمیشنود. جواب نمیداد. … ادامهی خواندن